به گزارش خبرنگار خبرگزاری مهر، احمد بابایی شاعر جوان آئینی و انقلابی یکی از تازهترین اشعارش را که برای «مادران شهدای گمنام» سروده شده برای انتشار به مهر سپرده است. این شعر که در قالب چهارپاره سروده شده تقدیمیهای است به مادران انتظار تا همیشه! و به قول شاعر، «مُحرمان مدفنی که نیست»؛ بابایی شعر پر از حرفش در شرایط کنونی را برای «آتشفشانان ساکت این شهر» سروده است، برای «دلشورهها و دلدل کردنهای پیرانهسر»، کسانی که مادر شدند که شهیدان بینشان بپروردند تا داغ بینشانی مادر داشته باشند، برای «موسپیدان»، اما «روسپیدانی» که هنوز با عکسهای پسران بینشان حرف میزنند و البته کار سوختنهایشان از بیخبری، گاه به خنده دیگران کشیده است.
با این ستارهها که به چشمانم آشناست
هر شب به زخمهای تنت دست میکشم
پیش از نماز صبح، به مُهر شکستهام
بر عطر سرخ پیرهنت دست میکشم
دلشورهها و دلْ دل پیرانه مال من
پرواز تا مزار گل یاس مال تو
بیتالحرام من شده آن مدفنی که نیست!
شیرین زبان گمشده، شیرم حلال تو
آتشفشان ساکت این شهر برفیام
چون بغض کوه، در جگرم حرف میزنم
هر وقت تازه میشود این زخم بیکسی
با عکس کهنهی پسرم حرف میزنم
«مادر شدم» که چشم به راهت بمانم و
«مادر شدم» که خاطرهها زندهام کنند
آه، ای عصای پیریام! از من خبر بگیر
راضی مشو که بیخبران، خندهام کنند
«یلدا» و «فال» بود و تماشای برف و من
«هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدم»*
هم «موسپید» گشتم و هم «روسپیدِ» شهر
«هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم»*
اخبار، شرح یک عملیات تازه داشت
این شد که خواب خوش به دو چشمم حرام شد
هر شب ز هول زخم تو از خواب میپرم
«مادر شدن» به قیمت پیری تمام شد
«مادر شدن» به حسرت یک قبر میکشد!
«مادر» نگو که پشت سرت، چشم تر شدم
دیدم به خواب، علقمه را... آب شد دلم
من هم شبیه «امّ بنین»، بیپسر شدم
مادر شدم به «فاطمه» نزدیکتر شوم
باید به داغ یاس جوانمرگ خو کنم
«گمنام»ها به «فاطمه» همسایهاند... آه!
از که مزار گمشده را پرس و جو کنم!؟
یافاطمه! به سردیِ یلدای من بتاب
تو قبلهگاهِ جان پریشان عالمی
مادر شدم «شهید» بیارم برای تو
«تو» مادر تمام شهیدان عالمی
بانو! شنیدهام تو به عباس سر زدی
گفتی به جای امّ بنین، دلبری کنی
جان شهید من به فدای شهیدهات!
خوشبخت، من! که بر پسرم «مادری» کنی
احمد بابایی
نظر شما